پرستار بچم پارت ۱۹

کوک:جیهو و ات آماده بشید میخوایم بریم مسافرت
ات:چی؟
جیهو:آخ جونننننن
کوک:زود باشیددددد

ویو ات:یه نیم تنه مشکی با شلوار (عکسشو گذاشتم ) پوشیدم و موهام رو دورم ریختم و عطر زدم و لباس های جیهو رو پوشوندم
ویو کوک: ست مشکی(عکسشو گذاشتم )پوشیدم و با دیدن ات زمان برام متوقف شد‌.چقدر سکشی شدههه اه دلم میخواد...اه ول کن کوک...سوار ماشین شدم و آهنگ گذاشتم و مشغول رانندگی شدم...ات سرش رو به شیشه ماشین تکیه داده بود و یه چیزی ذهنش رو خیلی مشغول کرده بود... ساعت نزدیکای 1 شب بود خواب چشمام رو گرفته بود و هی خمیازه میکشیدم
ات:میخواید من رانندگی گنم؟
کوک:مگه بلدی؟
ات:بله گواهی نامه هم دارم
کوک:اوکی
زدم کنار و ات نشست جای من...صندلی رو دادم عقب ولی خواستم قبلش ببینم چجوری رانندگی میکنه... دست فرمون خوبی داشت...که یهو چشمان سنگین شد و خوابیدم

×پرش زمانی(ساعت 5:30 صبح رسیدن به مقصد )

ویو ات:بالاخره رسیدیم خواستم بیدارشدن کنم ولی خیلی کیوت خوابیده بودن...ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و آروم کلید رو انداختم توی ویلا و درو باز کردم و آروم جیهو و جونگکوک رو بردم توی اتاق ....
یکم دیگه صبح می شد پس ترجیح دادم صبحونه رو آماده کنم...یکم ورزش کردم که خستگی رانندگی از بدنم بره بیرون و شروع کردم به آشپزی

×ساعت 10 صبح

ویو ات:بالاخره پخت و پز تموم شد یه میز با شکوه چیدم و کم کم چند نفر اومدن پایین و با دیدنم جا خوردن

یجی:او سلام
ات:سلام صبحوتون بخیر
یجی:ممنون گلم...تو باید ات باشی
ات:بله و شما؟
یجی:خوشبختم منم یجی خواهر جونگکوکم
ات:او همچینین
سونا(مادر کوک):اووو پخبره؟کی انقدر میز رو قشنگ چیده؟
یجی:عروستان مادر
ات:ی..یجی نگو اینجوری*خجالت*
سونا:او ات دخترم تویی؟
ات:بله خانم؟
سونا:اسمم سونا هست ولی میتونی مادر صدام کنی
ات:اوه حتما..مادر
ویو ات:خانواده کوک خیلی خون گرم بودن انگار واقعا عروسشون بودم...بعد چند دقیقه کوک بیدار شد
ات:اوه صبح بخیر
کوک:صبح بخیر*سرد*
یجی:سلام داداش
کوک:سلام
سونا:کوک پسرم باید ما رو زودتر از اینا با ات آشنا می‌کرد ی
دیدگاه ها (۴۲)

پرستار بچم پارت ۲۰

پرستار بچم پارت ۲۱

پرستار بچم پارت ۱۸

پرستار بچم پارت ۱۷

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط